loading...
98ia
98IA بازدید : 1173 جمعه 17 مهر 1394 نظرات (0)

 

 نام رمان : نبض تپنده 


 نویسنده : miss.no1.2004 کاربر انجمن نودهشتیا


 حجم کتاب : ۳٫۶ (پی دی اف) – ۰٫۳ (پرنیان) – ۰٫۹ (کتابچه) – اندروید ۰٫۶ (APK) 


 ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK


 تعداد صفحات : ۲۴۰


 خلاصه داستان :

از زبان نویسنده:
داستان « نبض تپنده » اونجور که خودم طعمشو مزه کردم ، یه رمان گسه . نه مملو از حلاوت یا به نوعی باقلوا و نه سراسر تلخ مثل یه فنجون قهوه . یه رمان با دو مزه تلخ و شیرین که تلخیش ته گلو رو غلغلک میده و شیرینیش نوک زبون و حس گسش پرزهای زبون رو به بازی میگیره .
خلاصه خاصی نداره فقط در این حد که شراره دختری خود ساخته ست که تو مرحله ای از زندگی دچار حسی شدید به اسم حقارت میشه . و تو مرحله ای دیگه سعی میکنه زخمهای اون حس رو ترمیم کنه . مردی به ظاهر متدین و معتمد ، زندگی اونو برای منافع دنیوی خودش به بازی میگره و افسار سرنوشتش رو به دست ، شراره سعی میکنه خودش رو از سردی اون حس حقارت نجات بده و برسونه به یه زندگی ایده آل که افسارش جز خدا دست کسی نباشه . چیزایی این میون از دست میده که برگشتنی نیست ولی در عوض تجاربی جدید پیدا میکنه که تو مرحله اول زندگیش قابل دستیابی نبود…

 

 

 قسمتی از متن رمان :

خسته تر از اونیم که به نتیجه کارم فکر کنم . برام مهم نیست هر چی میخواد بشه بشه ، دیگه بالاتر از سیاهی که رنگی نیست . اینم رو همه بدبختیای دیگه ام . اصلا چه بهتر . نشد هم نشد فوق فوقش ، خونه پرش اینه که بازم یه پوزخند کج رو لب این و اون ، که مشکل از خودشه : تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها . فرقی هم نداره برای ناتوانیت تو اثبات توانائیهات باشه یا تو اثبات نکرده هات . تو که دیگه باید این چیزا رو خوب درک کنی با پوست و گوشت و خونت مثل همین الان . مثل همین نبض تپنده زیر پوست کشیده تنت . آه … این نبض تپنده … همین نبض تپنده ست که برت میگردونه از اوهام و خیالات بیرون و پرتت میکنه تو دنیای بیرحم و مروت دور و برت . حقیقت سخت تر و کوبنده تر از پتک تو سرت میخوره : تو هنوز زنده ای و این نبض ادامه داره و مجبوری این ادامه رو امتداد بدی و بکشی تا بیکران ها ، تا آخر سوختن و ساختن ، مثل همه سوختنهات و ساختنهات ، مثل همه داشته ها و نداشته هات … باید ادامه داد به سختی و با چنگ و دندون .
نه شری ؛ نه … تحقیر تو قاموس تو جایی نداره … نباید اجازه بدی کسی رنگ به رنگ شدن و کبودی چهره ات از عصبانیت و خشم درونت رو به حس زشت احساس حقارت تشبیه کنه . اگه همه دنیا یه جا جمع شن و تو رو به این درجه از تحقیر برسونن ، بازم این تویی که دست رو زانو میگیری و ثابت میکنی یه افرا هستی نه یه بید …
… دنیا بیرحمه ، تو هم بیرحم باش به همون بیرحمی یه گور بابایه بگو به نبض تپنده و چشم ببند از عالم و مافیه و بخواب برای همیشه … نمیشه ، چطور ؟ مگه میشه کوبشهای این نبض رو از خاطر برد و خودخواه شد ؟ مگه میشه چشم رو موجودیتها بست و کور شد ؟ مگه میشه بگی گور باباش … آره میشه ، خوبم میشه . مگه عالم و آدم چشم رو تو نبستن و نگفتن گور بابات ؟ مگه تموم هست و نیستت رو به دندون تیز بیرحمشون ندادن ؟ مگه با دو ردیف دندون تیز و برنده ، آغشته به گوشت و خون تو ، تو رختخواب پر قو ، خوابشون نبرد ؟ تو هم بخواب … راحت و آسوده … نمیتونم … من … این نبض تپنده … این جنبشهای بیصدا زیر پوست کشیده تنم ، با فریاد سکوت ، بلند تر از همیشه کَرَم کرده … نمیذاره بی فکر بخوابم … من زنده ام و برای زندگی بخشیدن و امتداد این نبض احتیاج به زنده موندن دارم .

 

 قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)

 پسورد : www.98ia.com

 با تشکر از miss.no1.2004 عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

 دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

 دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

 دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

 دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)

 دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 35
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 24
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 28
  • باردید دیروز : 10
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 28
  • بازدید ماه : 128
  • بازدید سال : 2,209
  • بازدید کلی : 17,346